ستم رسیده. مظلوم. جفا دیده. جورکش: توانایی و دانش و داد ازاوست بهر جا ستم یافته شاد از اوست. فردوسی. اگر نیستم من ستم یافته چو آهن ببوته درون تافته. فردوسی. دست عدل تو ستم یافته را راست چون موی درآرد ز خمیر. سوزنی
ستم رسیده. مظلوم. جفا دیده. جورکش: توانایی و دانش و داد ازاوست بهر جا ستم یافته شاد از اوست. فردوسی. اگر نیستم من ستم یافته چو آهن ببوته درون تافته. فردوسی. دست عدل تو ستم یافته را راست چون موی درآرد ز خمیر. سوزنی
آنکه یا آنچه غم او را بفرساید ودرهم کوبد. غمزده. کوفته و خسته از غم: پیش آی و مرا از طلب بوسه تهی کن وین بار گران از دل غم کوفته بردار. فرخی. رجوع به غم شود
آنکه یا آنچه غم او را بفرساید ودرهم کوبد. غمزده. کوفته و خسته از غم: پیش آی و مرا از طلب بوسه تهی کن وین بار گران از دل غم کوفته بردار. فرخی. رجوع به غم شود